
نقل میکنند استاد شهریار وقتی کارت عروسی معشوقه اش را میبیند این شعر را میسراید
امشب از بهر رقيب اينهمه زيبا نكنيدش
بستر زگل و اطلس و ديبا نكنيدش
زيباست دگر حاجت مشاطه ندارد
آزرده از اين زحمت بي جا نكنيدش
با هلهله و كف زدن و شادي و امشب
همخوابه ان بی سر بی پا نكنيدش
بر حجله نازش نبريد امشب و عريان
همبستر آن ديو ددآسا نكنيدش
بلبل به خوش آوازي او نيست خدايا
همصحبت آن جغد بد آوا نكنيدش
دعوت نكنيد از من و از ديدنم آخر
شرمنده نسازيد و رسوا نكنيدش.....
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : 29 فروردين 1394
ا 12:23 نويسنده : ᴼ尺乇乙ムム ا